بسکتبال تیم
سلام به همه شما عزیزان - مامان ناهید و باباصادق .رضا ثنا. علی ثنا.لارا مازیار درسا. بهمن کیان آرمین . سارا امید سانیا . نوید نفیسه خانواده . محترم شریعت زاده . مامانی عزیز . دایی بهرام مصی خانم . ژولی فرزین . یلداسلام مخصوص دارم امید وارم که همیشه خوب وسلامت باشد این فضا برای این درست کرم که بیشترازشماغزیزان خبر داشته باشم و همچنین یک خبری هم ازخودم به شما داده باشم .
Oakvilleروز شنبه با بهاره به
رفتیم خانه آقای مهربان (مریم) . تولد خاله فریماه بود حدود ساعت 4 سوار مترو شدیم بعد از 35 دقیقه به مرکز شهر رسیدم مدت 45 دقیقه وقت داشتیم تا قطار برسد به همین خاطر یک گشتی در مالهای آنجا زدیم البته تقریبا همه بسته بودند ولی بد نبود بهتر از این بود که در ایستگاه منتظر می شودیم . جای همه خالی یک هادداگی هم بر بدن زدیم هوا برفی بود و باد زیادی هم داشت ولی چون ما همش زیر زمین یا در مترو ویا در قطار بودیم کاری با هوا نداشتم خلاصه ساعت 5:20 دقیقه بود که
سوار قطار شدیم قطارش خوب بود مثل قطار تهران کرج (دو طبقه ) مدتی که در قطار بودیم با بهاره کمی روز نامه خواندیم خوب من که زبانم خوب است به بهاره هم کمک کردم (آره جونه خودم ) بلیط قطارتا اوکویل نفری 7$ بود ولی می شد با همان بلیط سوار اتوبوس هم شد فقط 50 سنت با ید می پرداختیم خلاصه بعد از این که رسیدیم سوار اتوبوس شودیم. شدت باد بیشتر شده بود به طوری که مسافت کوتای که با ید تا خانه خاله فریماه می رفتم حسابی یخ زدیم .بعد از این که ما رسیدیم 30 دقیقه بعد خاله فریماه باعمو جعفرآمدند(برای ماساژمریم فرستاده بودشون بیرون) مهمانها زیاد نبود ولی حدودا 9 نفر می شودیم مریم دوست داشت که مامانش را حسابی سورپریز کند که البته این کار را هم کرد بعد در مهمانی با آرش اشنا شدم پسر خوبی بود تا حالا ندیده بودمش در
املاک کار می کند جا همگی خالی با مریم وآرش حسابی مشروب خوردیم (زیاده روی) یک شیشه میز ویک جا شعمی هم شکستیم به طور کلی خیلی خوب بود ولی دفعه دیگه کمتر میخورم (البته هر دفعه همین را می گم) شب را که خوابیدیم صبح با عمو جعفر روی همین وب لاگهل کار کردیم ظهر هم یک گشتی در فروشگاه ها زدیم بعد هم ساعت 9 با عمو جعفر وممی دایه خاله فریماه به خانه برگشتیم متاسفانه به تمرین بسکتبالم نرسیدم ولی خوب خیلی خوش گذشت جای همه خالی