سانیا
بزارین از دختر سارا یعنی سانیا براتون بگم راستش وقتی خیلی کوچیک بود که بماند چون راستش نمی شود بغلش کرد ولی بعد از این که به یک سالگی رسید با من حسابی لج بود وتا من را می دید میزد زیره گریه (درست سارا) ولی بعد از یک سفری که من وبهاره خانه سارا وامید رفته بودیم با هم کلی رفیق شدیم در واقع از بغل به زور پایین می آمد ودیگه از عمو ممد نمی ترسید . این عمو هم داستانی داره که خود سارا می دونه خوب این هم عکس این خانوم خوشگله که به مالزی رفته بود امید وارم که به همشون خوش گذشته باشه از راه دور سانیا می بوسمت وامید وارم که زود ببینمت در ضمن این سارا خانوم گل خیلی با معرفت است وهمیشه از این دادش دور افتاده اش خبر می گیره
1 Comments:
bazam manam salam dadashi
sharmande farmoudi baba
KHYLI KHOSH GOZASHT JATOUN KHALI BOUD
mibousamet sara
Post a Comment
<< Home