آخرین خبرها از محمد ثنائی: کمپینگ با بچه ها Aug32-34

Monday, September 04, 2006

کمپینگ با بچه ها Aug32-34


هفته پیش که با بچه ها به ماهی گیری رفته بودیم صحبت از کمپ شود ومن هم گفتم اگر جا دارید من هم باهاتون میام البته خوب سعید خیلی دوست داشت که من باهاش برم وفق گفت اگه تو نری شاید من هم نرم ویک خواب خوب بکنم ولی من متاسفانه قرار شود که برم(شوخی می کنم ) به هر حال جمعمون جمع شود وقرار گذاشتیم که صبح زود حرکت کنید . راستش هوا زیاد خوب نبود یعنی یک روز فقط آفتابی زده بود آخه می دونید اینجا مردم قبل از این که بیرون برن اول کانال مربوط به هوا شناسی را نگاه می کنند اگر هوا خوب بود بعد حرکت می کنند راستش خوب با این آب وهوا حق هم رارند به هر حال در تلویزیون کانال هوا شناسی زده بود که زیاد هوا خوب نیست ولی با این وجود ما حرکت کردیم صبح زود فکر کنم ساعت 6 صبح محمد رضا ودوستش علی به دنبال من آمدن وبه خانه سعیدینا رفتیم . همه بیدار بودن و خوشحال ولی سعید راستش بیشتر دوست داشت که می خوابید البته هم حق داره همین دوروز را در هفته میشه با خیال راحت خوابید در هر صورت حدود 20 دقیقه محمد رضا مایش را چیند ولی در آخر سعید موفق شود تمام بار ها را در ماشین جا بده راستش اینجا مردم میرن کنپ که خرجشون کم بشه وبا شرایت خانه کمی فرق داشته باشه ولی ما بر عکس هستیم وحسابی غذا با خودمان می بریم در هر حال مسافرت دوروزه مان را شروع کردیم و حدود ساعت 3 به کمپ رسیدیم این سایتی که ما رفتیم از همه سایتهای جنگل آلگون کویین پارک بالا تر و بکر تر است وبا سایتهای دیگه 2 ساعت نیم فرق داره البته با ماشین علی ذوست محمد رضا هم سیستم جی پی اس اگر دروست نوشته باشم را با لبتاب راه اندازی کرد ودر تا آخر راه هر 2 دقیقه یک بار زمان رسیدن با سرعت فعلی وکلی اطلاعات به ما می داد .همان طوری که گفتیم ساعت 3 رسیدیم وتا ساعت 4 نیم مشغول چادر زدن وکارهای دیگه بودیم وبعد برای این که شرایت ماهیگیری را تست کنیم من و سعید به کنار در یاچه رفتیم وبعد بقیه آمدنند در همین حال سعید موفق شود سه عدد ماهی حسابی بگیره وجالب که در همان نزدیکی چادر روز خوبی بود ولی من روی شانس نبودم ودر کل مسافرت فقط تعدادی ماهی ریز گیرم افتاد به هر حال روز اول را به خوبی به پایان رساندیم وشب هم در چادور که از همه کوچکتر بود من و علی و محمد رضا خوابیدیم ودر چادر بزرگتر سمی با دوستش گلنار خوابید ودر ماشین هم سعید با آزاده خوابیدن صبح روز بعد برای پیدا کردن رود خانه در جنگل به راه افتادیم راستش خیلی خیلی جای قشنک و خیلی خیلی بکر بود وینهای آدم وحشت می کرد عکساش را ببینید می فهمید بعد از 3 تا 4 ساعت ماهی گیری برای خودن غذا که استیک بود به چادر برگشتیم . دیگه از اینجای دستان بارون هم شروع شود ولی خدا راشکر ما از قبل چنتا بارون گیر زده بودیم وزیاد ما را به دردسر ننداخت یا کمپی که با رضا و داوود و ژوبین وعلی ووو رفتیم خالی کنار صد سیاه وسط جنگل .... راستش ایجا تنها نبودیم یعنی در چند قدمی فضای کمپ ما فضای دیگری شروع می شود شاید به خاطر حیوانات ووو بود شب دوم بچه ها بشقابهای غدا را جمع نکرده بودن وحیواناتی به کنار چادر ما آمدن راستش نمی دونیم چی بود چون نمی شود رفت بیرون ولی حتما راکن بوده چون خرس به هر حال سر وصدا زیادی داره فرادی آن روز هم شروع به جمع وجور کردیم وزود حرکت کردیم تا در راه هم کمی ماهی گیری خلاصه در کل مدت ما به ماهی گیری وخودن مشغول بودیم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home