آخرین خبرها از محمد ثنائی: July 2006

Tuesday, July 25, 2006

دوچرخه سواری درجنگل و قبرستان

من وبهاره وقتی هوا خوب باشه با همدیگه به دوچرخه سواری میریم ان بار تورقبرستان وبعد جنگل داشتیم روز خوبی بود کلی پا زدیم در اول از بین قبریتان رد شدیم وبه قسمت ایرانیها رسیدیم کمی انجا دور زدیم وبعد وارد جنگل شدیم شاید فکر کنید خیلی از خانه دور شده بودیم ولی این طور نیست چون انجا یعنی تورنتو در بین جنگل است واقعا ولی خوب چون هوا در این ماه هم که باید گرم گرم باشه ولی بعضی از روز ها واقعا سرد می شه خب قطب است دیگه به همین خاطر وقتی گرم باشه همه به بیرون از خانه می رن و از آفتاب استفاره می کنند مروز که دارم این نوشته را می نویسم ساعت 1 شب است راستش خیلی این روز ها کار دارم و وقت نمی کنم زود بزود از خورم خبر بزارم ولی باز هم دمم گرم نه راتش خیلی بد است که شما برای من هیچی نمینویسید بی معرفتها ولی اشکال نداره باز هم من خوب امید وارم که از این عکسها خوشتان بیاد

روزبه رسید





بعد از مدت 8 ماه تنهای با دیدن روزبه خیلی خوشحال شدیم به قول همه ما خیلی خوشبخت هستیم که در اینجا هستیم ولی با ورتان نمی شه وقتی چیزهایی که برایمان فرستاده بودن را باز یا نگاه می کردیم مثل کشتی شکسته ای بودیم که برایش غذا آورده بودن البته منظورم اینه که چیزهای که می رسید بوی... می داد خلاصه دوری خیلی بد است به امید نزدیکی هر چه زودتر خلاصه بد از این که دو سه روزی از روزبه راجب همه چیز سئوال کردیم یک روز با خیال راحت به حیاط خانه یعنی بالکن که جدیدا چمنش کردم رفتیم (چمن پلاستیکی)ویک اسکیک خوک با شراب ناب شیراز زدیم باز هم جای همه خالی بلاخره باید از این هوا استفاده کرد چون بزودی خیلی خیلی سر خواهد شد نه.

یک شب دور هم


یک شب بعد از جشن تابستانی ایرانیها با خانواده جعفرخان به خانه رفتیم لازم به تضیح است که من در این جشن به عنوان فیلم بردار بودم وحدود 5 ساعتی فیلم گرفتم خدا را شکر یکی از بروبچه های تلویزیون هم به ما سری نزد خوب کار ایرانی بهتر از این نمیشه بعد در آخر شب خاله فریما وممی والبته مریم را دیدم بهاره هم با آنها بود قرار بود به یک بار برویم ولی چون جا نداشت به خانه رفتیم با چنتا آب جو وغذا(مرغ که مریم خجالت) داده بود شب خوبی را گذراندیم جا همه خالی بعد از خودن شام به دیدن فیلم عروسیمان نشستیم.

Saturday, July 08, 2006

ماهیگیری با سعید

شب قبل از ماهی گیری سعید پسر عمو زنگ زد وگفت که جشن ماهیگیری است فردا وچون می خواهند مردم را با ماهیگیری آشنا کنند همه چیر به ماهیگیرها می دند و احتیاجی به جواز ماهیگیری هم نداره می یای بریم من هم که عاشق ماهی گیری بودم با کمال میل قبول کردم خلاصه بهاره هم برنامه استخرش را با لیلا یهم زد تا با من باشه فردای آن روز ساعت 8 از خواب بیدار شدیم وساعت 9:30 به طرف دریاچه رفتیم حدود 45 دقیقه در راه بودیم. بعد از این که عمواینا یک جای برای نشستن انتحاب کردن من و سعید به همراه محمد رضا دوست سمی به ماهی گیری رفتیم خدا را شکر این دفعه خیلی زود فهمیدیم چطور میشه ماهی گرفت همه مون ماهی توانستیم بگیریم حدودا 9 تا ماهی شود . روز خوبی بود جای همه شما خالی در آخر هم تمام ماهیها را در آب ریختیم چون فقط می خواستم با ماهی گرفتنمان حال کرده باشیم این طوری بهتر است البته اگر ماهی بزرگ گرفته بودیم حتما می خوریمشون نه البته... حدود ساعت 3 هم به خانه عمو ینا رفتیم برای دیدن بازی پرتقال وآلمان که خوب بازی خیلی خوبی نبود در آخر هم خسته به خانه آمدیم وهمگی از جوله چیکو به زیر دوش رفتیم خوب این هم از ماهی گیری

پیتزا ایرانی در کانادا

دوستان عزیز که در ایران هستید اگر پیتزا خوردید جای ما را هم خالی کنید اینجا در کانادا یک پیتزا خوب نخوردم راستش با پیتزاهای ایران خیلی فرق داره اینجا خیلی مخلفات وپنیر روی پیتزا نمی بینی خلاصه من و بهار تصمیم گرفتیم یک پیتزای ایرانی درست کنیم چون خیلی دوست داشتیم بماند که دو برابر قیمت پیتزای بیرون برامون تمام شود ولی خیلی حال داد .در واقع دو قسمت یک پیتزا در کانادا 4 دلار است البته با نوشابه یکی پیتزای خوب ندیدم یعنی به روش ایران یکی لوبیا چیتی البته لوبیا هست ولی شرینه تون ماهیش هم مثل ایران روغن نداره در آب است یعنی آبکی ولی اگر دوست داشته باشید می تونید 3 دلار پول ندید تا یک تون ایرانی بخرید خلاصه بعضی وقتها دلمون یک چیزای میخواهد که گفتنش خنده داره .