آخرین خبرها از محمد ثنائی: March 2006

Tuesday, March 28, 2006

شکوه تخت جمشید


رضا جات خالی باورت نمی شه... خب از اول می گم روزشبنه ساعت 11:00 صبح در حالی که با بهاره مشغول جمع وجور کردن خونه بودیم (چون شب جعفر خان پیش ما می آمد برای عید دیدنی) آقای زرین مهر به من زنگ زد وگفت یک فیلم برداری است می ری گفتم مربوط به چی می شه گفت می خواهند 1 دی وی دی را معرفی کنند شکوه تخت جمشید من در جوابش گفتم نه نمی تونم برم چون شب مهمان دارم بعد تلفن را قطع کردم به بهاره گفتم که این همان چیری بود که به تو کادو دادند ومن و رضا دنبال افرادی بودیم که این دی وی دی را درست کرده اند خلاصه سرت را درد نیارم نتونستم ازش بگزرم قرار شود برم و زود برگردم . در ضمن جعفرخان هم با خودم بردم خیلی باحال بود چون اگر یادت باشه دنبالش می گشتیم نه بعد از شروع فیلم برداری در بین مراسم فیلم پخش شد که فرصت خوبی بود که برم وبا مسئولین این برنامه صحبت کنم فکر نمی کردم راستش بشه باهاشون خوب گپ بزنم ولی خدا را شکر یک ربعی با آقای زضاییان صحیت کردم برام همه چیز را گفت وکلی در باره کارم مرا راهنمایی کرد وشماره تلفنش را هم به من داد قرار شد یک نمونه دی وی دی برایش کار کنم ولی به شرط این که فقط به خودش این را بدهم وکلی عکس وفیلم به من داد و دوست دارم یک کار باحال وقوی برایش یکنم جات خالی شماره ایرانش را هم بهم داد اگه خواستی بهت می دم حرف زیاد دارم ولی باشه تلفن میکنم امید وارم که شمال به همتون خوش گذشته باشه منتظر فیلم و عکساتون هستم

Monday, March 27, 2006

عید نوروز با خانواده ثنائی


عمو هم برای عید دیدنی پیش ما آمد همراه با خانواده (البته آزاده هم جاش خالی بود ) ازساعت 7 ما آماده بودیم در واقع این دفعه با خیال راحت به کار هایمان رسیدم ولی متاسفانه عمو اینا دیر کردن مثل این که مهمان سرزده برایشان رسیده بود خلاصه سرتون را درد نیارم شب خوبی بود دور هم بودیم وجای مامان وبابا وبچه ها هم خالی بود کمی فیلمهای مسافدتهایی را که رفته بودیم را نشانشان دادم ویعد از شام مشغول دیدن فیلم اروسی مان شدیم

Sunday, March 26, 2006

عید نوروز با خانواده مهربان


جعفر خان همراه با خانواده مریم و خاله فریماه برای عید دیدنی پیش ما آمده بودند البته وظیفه ما بود که اول به دیدنشان برویم ولی پیش دستی کردند شب خوبی بود جای همه دوستان هم خالی بود .قبل از این که دور هم جمع بشویم من باید برای فیلم برداری از گردهمایی فعرفی دی وی دی تخت جمشید می رفتم که جعفر خان هم با من آمد وقرار بود ساعت 9 تمام می شود ولی تا 9:45 دقیقه آنجا بودیم وبعد به خانه آمدیم وتا ساعت 2 شب با دور هم بودیم

جشن فردوسی


بعد از عید نوروز یکی از جشنهای که در تورنتو برگزارمی شود جشن فردوسی است و چون ورودی آن به نسبت دیگر جشنها بیشتر است به همین خاطر ایرانیهای که به این مهمانی میروند ازسطح کلاسی یکسانی برخوردار هستند منظورم این است که درگیری وجود ندارد وبا خیال راحت می توانی از جشن لذت ببری . لی لا و احمد به دنبال ما آمدند وبعد به دنبال علی دوست احمد رفتیم خلاصه با وجود این که قرار بود زود حرکت کنیم باز هم کمی دیر کردیم ساعت 8:00 برنامه شروع می شد واگر دیر می رسیدی باید 15 دقیقه بیرون در منتظر می شودی تا سرود ملی ومراسم افتتاحیه تمام می شد ولی هر جوری بود ما به موقع رسدیم ولی از شانس بد من وقتی سر میز نشسته بودیم تا برنامه شروع شود من برای این که دستی به سر وروم بکشم به بیرون رفتم و وقتی برگشتم در بسته شده بود وسرود ملی وافتتاحیه را از پشت در گوش دادم خوب البته چیزی هم از دست ندادم چون برای صرف شام و مشروب حاضر بودم سیتم مشروب متاسفانه شراب یود البته هرچی دوست داشتی می توانستی بخری ولی ما با بچه ها که بودیم بک مشروب مجلسی تر انتخاب کردیم که البته هم بهتر چون در غیر این صورت شاید موفق به دیدن تمام برنامه نمی شدم جای همه خالی بود با بچه ها دوستای احمد دور هم بودیم اتفاقا من خودم 3 تا از بچه های بسکتبال را دیدم شب بدی نبود نوبتی تا آخر شب شراب گرفتیم وخوردیم به طوری که در آخر شب باز هم یک شیشه شراب روی میزمان مانده بودخواننده هم شماعی زاده بود خلاصه جای بخوراشم خالی بهاره هم بعد از مدتها حالش خوب بود

Monday, March 20, 2006

سال نو مبارک 1385


صبح سال نو برای خرید و کمی کار های عقب مانده به بیرون رفتم وقرار بر این شد ساعت 11 به خانه برگردم ولی کمی دیر کردم چون کارم طول کشید بعد که به خانه برگشتم با بهاره پشت در کمی ماندیم... خلاصه هرجوری بود دوش گرفتیم و به کار های عقب مانده از روز قبل که خیلی هم زیاد نبود رسیدیم . قبل از سال نو با مامان وبابا ی بهاره صحبت کردیم وهمچنین محمد علی وروزبه و دایی انوش وخاله فلور خلاصه خیلی حال وهوای تهران و عید را به ما داد خانواده ثنایی هم کرج بودند به همین خاطر در اولین فرصت از حال آنها هم با خبر خواهیم شد. برنامه تلویزیون تورنتو هم خوب نبود چون ... به هر حال جایی همه را خیلی کردیم کمی مشروب خوردم . بعد با محمد علی احمد زاده چت کردیم که خوشبختانه با بقیه هم صحبت کردیم که خیلی هم خوب بود . بعد از تمام شدن صحبتمان به کتابخانه رفتیم تا مراسم سال نوی ایرانیها را ببینیم هوا سر بود ولی قابل تحمل از آنجا برای گرم شدن و خودن کافی به یک کافی شاپ رفتیم این کافی خوردن ها 2تاخوبی داره یکی که گرم میشیم دوم که یک استراحتی می کنیم خلاصه بعد به خانه رفتیم احمد زحمت کشید وبه دنبال ما آمد تا ما را به خانشان ببرد از ساعت 5:30 خانه لی لاو احمد بودیم تا ساعت 11:00 شب . مهمانی خوبی بود جای همه خالی سبزی پلو با ما هی خوردیم وحسابی گپ زدیم میگن که من خیلی حرف زدم ولی خودم فکر نمی کنم در هر حال روز اول فروردین به این شکل شروع شد وامید وارم که امسال سال خیلی خوبی برای همه ایرانیها با شد ودر این سال جدید به هرچیزی که می خواهند برسند(پول) به همه کسانی که چه در اینجا (کانادا) وچه در ایران این وب لاگ من را می خوانند سال نو را تبریک می گویم و آرزوی سلامت و روزهای بسیار خوبی همراه با موفقیت برایشان دارم

Sunday, March 19, 2006

قبل از عید نوروز 1385



با کلی برنامه ریزی باز هم دیر شد ولی خلاصه همه چیر به وقت بود ساعت 1:30 به وقت تورنتو سال جدید آغاز شود این عکسهای که می بینید مال قبل از سال نو است که من گرفتم در حال حاضر هوا آفتابی است ولی فکر میکنم 0 در جه باشد جای همه خالی یک پیکی هم زدم حال داریم با بهار میریم بیرون برای دیدن برنامه ایرانیها درکتابخانه .خب توضیح کامل عید را بعدا میدم چون بایبد برم

Under the Azure Dome زیرگنبدکبود


صبح بعد از این که از تمرین آمدم بهاره گفت لی لا واحمد داران میرن فستیوال نوروزی خلاصه ما هم جنگی آماده شدیم (البته قبلا هم قرار بود که باهم بریم ولی من دو دل بودم )خلاصه ساعت 1:30 بچه ها به دنبال ما آمدن وبه مرکز شهر کنار دریاچه رفتیم که حدود چهل و پنج دقیقه راه بود . من مرکز شهر تورنتو را خیلی دوست دارم چون احساس میکنم زندگی بیشتر جریان دارد و در راه مشغول فیلم برداری وعکاسی بودم .1 ساعتی را در آنجا بودم چند نمایش و1 نمایشگاه داشت که خوب خیلی شلوغ بود و ایرانی ها متاسفانه به نظر من خیلی خوب جمع وجورش نکرده بودنند چون برای دیدن نمایشها (که شامل رقص و موزیک محلی بود )2 ساعت باید در صف می ایستادند که ما هم در اول می خواستم این کار را بکنیم ولی بعد به قول خودمون بی خیال شدیم .از آنجا برای خوردن یک کافی به یک کافه شاپ رفتیم جای همه بروبچه ها خالی خیلی باحال بود مثل این کافه شاف های فرانسفوی یا به قولی خیلی دنج که حالا عکساش را می گذارم ببینید. بعد ساعت 7 هم به خانه ما آمدیم وبا احمد شوهر لی لا با عکسهای که گرفتیم وررفتیم -حال کردیم http://www.azuredome.ca/uredome.ca/

Monday, March 13, 2006

چهار شنبه سوری 14 مارچ


ساعت 6 تا 9 شب 14 مارچ روبروی کتابخانه برنامه چهارشنبه بود که من وبهار هم از ساعت 6 انجا بودیم مثل همیشه که برنامه ایرانیها دیر شورع میشه ساعت 7 بود که برنامه شروع شود دراین فاصله با بهاره رفتیم ویک کافی خوردیم بعد هم به محل مورد نظر رفتیم خلاصه خیلی با حال بود چون آدم این همه ایرانی را دور هم می دید واز همه مهمتر این که تمام خارجیها مات مانده بودن که در این هوای سرد چه جشنی است که این همه آدم دور هم جمع شده اند بعدشم صدای آهنگ ایرانی تا 4 خیابان آن طرفترهم شنیده می شود. خلاصه جایی همتون خالی مخصوصا که آن شب هم خیلی سرد بود(هم برف می آمد ودرجه هوا هم 17 منفی).به بعضی از کسانی که مدتی کانادا بودند می گفتم که رفتم با یک نازی میگفتند البته برای تو جالب است چون تازه آمدی من هم می گفتم این به تا وقدیمی کار نداره این یک جور حمایت کردن از ایرانیها ومراسمهای ایرانی است خلاصه تا ساعت 8 شب انجا بعد یهاره به کلاس رفت من هم بعد از این که بهاره را تا کلاس همراهی کردم بعد دوباره به همانجا برگشتم تا کمی دیگر فیلم بگیرم ساعت 9 شده بود ودیگه سرما خیلی زیاد شده بود به خانه رفتم .حدود ساعت 9:30 لیلا واحمد به دنبالم آمدن تا به یک بار برویم بهاره هم از همان طرف پیش ما آمد مثل هر سال در تهران بعد ار ترقهباری شب شام با بچها می رفتیم بیرون در آخر شب هم می رفتیم قاشق زنی دم در خانه آشنا ها شب های خوبی بود در آخر بگم که آن شب بال کبابی تند با آبجو زدیم جالی همه خالی ...تا

نمایشگاه گل به ماسبت فرارسیدن بهار در کانادا


این از آن فیلم برداریها بود که خودم هم خیلی حال کردم صبح روز 11 مارچ یعنی شبنه 20 اسفند آقای حمیدی (ایشان مهندس کشاورزی است و من دومین بار بود ایشان را می دیدم) به دنبالم آمد وبه اتفاق به مرکز شهر محل برگزاری نمایشگاههای تورنتو رفتیم به بهار گفته بودم که با من بیاد ولی چون خسته بود گفت استراحت می کند ولی وقتی به انجا رسیدم با ز با بهاره تماس گرفتم وگفتم این طور که مشخص است میگن نمایشگاه خیلی خوب و بزرگی است و هر سال چون در کاناداخیلی متوجه آمدن بهار نمی شوند (بخاطر آب و هوا) در این سالونها نمایشگاه گل وگیاه را برگزار می کنند تا مردم بیشتر حال وهوای بهار را بکنند خلاصه قرار شد بهاره هم بیاد . نمایشگاه خیلی باحالی بود جای مامان وبابا را خیلی خالی کردم چون می دونم که عاشق گل وگیاه هستند حالا بعدا فیلمش را برایشون می فرستم و همین طور دیگر دوستان که از گل خوششان می آید بهاره ساعت 12 به من رسید کارم تمام نشده بود بعد از خودن قهوه وشیرینی بهاره را فرستادم تا برای خودش حال کند ودر ضمن دوربین را هم دادم که عکس بگیره در واقع تمام عکسهای را که شما می بیمید کار بهاره خانم است.بلیط نمایشگاه هم 18$ کانادا بود البته من کارت فیلم برداری داشتم تا ساعت 4 مشغول شدیم ودر آخر با هم به خانه برگشدیم هوا هم خیلی خوب بود 12 درجه بالای صفرhttp://www.canadablooms.com/


روز زن (8 مارچ) 2006


خوب اول از همه باید این روز را به تمام زنهای ایرانی تبریک بگویم وامیدوار هستم که هر روز قویتر وبهتر از مردها بشوند و امید وارم که روزی برسد ما در روی زمین شاهد این باشیم که تمام مردان زن ذلیل یا به عبارتی زن شهید باشند.خوب البته ... درواقع آن شب که برای فیلم برداری رفته بودم نمی دانید این زنها چه کا می کردنند وهمش به مبارزه با مردها فکر می کردند نا گفته نماند اگر من به آنها کمک نمی کردم جلسشون بدون صدا وتریبون برگزار می شد! البته وظیفه من هم نبود ولی خوب چکنیم که ما هم ... حدود 5 ساعت برنامه داشتند ودر مورد زنهای شجاع در تاریخ ودر حال حاضر بحث می کردنند خوب در ست هم می گفتند ولی به قول معروف بعضی از زنها به جای این که خودشان را اصلاح کنند فقط به فکر مبارزه با مردها یا... بگذریم خلاصه ساعت 7 هم برنامه تمام شد متاسفانه ما خجالت زده جعفرخان شدیم چون بلیط ها را قبلا فروخته بودنند ومن نتوانستم کاری بکنم به همیم خاطر مدت زیادی منتظر من شدند تا فیلم برداری تمام شود بعد به اتفاق به خانه رفتیم ویک درینکی با خاله فریما زدیم ( خیلی مفصل نبود البته) تا بعدwww.iwontario.com