آخرین خبرها از محمد ثنائی: August 2006

Wednesday, August 30, 2006

پنجمین سالگرد ازدواج

مثل هر سال من بهاره برای این که این روز قشنگ را از یاد نبریم یک برنامه برای خودمان داریم امسال چون از همه شما دور بودیم خوب خیلی کوچکتر برگزارش کردیم وتنها مهمانمان روزبه بود خوب از صبح که بهاره فیلم عروسیمان را به دفعات بخش کرد ودر همین حال هم به کارهایمان رسیدیم من که ریشهایم را زدم بهاره هم به آریشگاه رفت تا این که حدود ساعت 7 عصری یک چنتای عکس گرفتیم وراهی رستوران شدیم رستورانی که انتخاب کرده بودیم اتالیایی بود وبا پنیر و قورباقه سرخ شده غدا را شروع کردیم والبته یک شراب شیراز هم گرفتیم وبعد هم غدا شب خوبی بود ولی این داش روزبه ما را کلی خجالت داد وحساب آن شب را پرداخت در آخر شب هم شامپاینی زدیم ویک کادویی هم بین عروس وداماد که من باشم رد و بدل شود در آخر نامه شوخی امیدوارم که سال بد درشن خوبی بگیرم

پیاده روی در مرکز شهر




یک روز خوب آفتابی که همه در انتظار آن هستن من بهاره عزیز به مرکز شهر رفتیم وجای کسانی که پیاده روی دوست دارند خالی . فکر میکنم 15 کیلومتری راه رفتیم روزمون را این طوری شروع کردیم اول برای گفتن اطلاعات به کالج رفتیم وبعد به یکی از قدیمی ترین کاخهای کانادا سر زدیم البته قدیمی یعنی فکر کنم ما 30 یا 40 سال پیش بود در هر حال بعد به طرف شهر چینیها سری زدیم که خوب خیلی راه بود راستش مثل بازار تجریش می بود آدم فکرش را نمی کنه در شهر جهان اولی بتونه یک همچین منظره ای ببینه خلاصه همه چیز داشتند از آبکش گرفته تا سیدی ووو بعد هم به سمت دانشگاه قبلی روزبه رفتیم چون قرار بود یک ناهای بخوریم راپجای که روزبه آدرس داده بود راتش غداش خوب بود ولی خوب خیلی تند بدر هم ریز آفتاب یک چورتی زدیم وبه خونه برگشتیم همین.

ماهی گیری

خوب این هم یک روز دیگه ولی این بار ساعت 5 صبح قرار ماهی گیری گزاشته بودیم ساسان وپدرشان هم آمده بودند(فامیل سعید) خلاصه بعد از یک ساعت نیم رانندهگی به محل مناسب رسیدیم در ضمن علی دوست محمد رضا هم با ما بود .این با آب وهوا با ما یاری نکر یعنی ابری بود ودر آخر کار هم باران گرفت وحسابی خیس شدیم اما نتیجه ماهیگیری فقط 10 تا 12 تا ماهی ریز بود البته نه خیلی هم ریز ولی خوب ... بعد از خوردن نهار یعنی ساندویچ ساعت 2 به خانه برگشتیم البته دست خالی .

Sunday, August 13, 2006

قایق سواری در دریاچه سیمکو

خوب یک روز هم با روزبه ومهسا دوست روزبه به قایق سواری رفتیم قرار بود ساعت 10 صبح حرکت کنیم ولی خوب مثل همیشه باز دیر شود ساعت 12 راه افتادیم ونقشه را هم از کامپیوتر در اوردیم دریاچه سیمکو همان جایی بود که 3 سال پیش با سعید و روزبه رفته بودیم ولی خوب آن زمان خیلی سرد بود این بار هوا خوب بود وهمی چیز خیلی خوب گذشت تا ... خوب این قسمتش را بعدا می گم خلاصه 45 دقیقه در راه بودیم تا این که رسیدیم دقیقا همان جایی رفتیم که قبلا رفته بودیم 50$برای قایق حدود 5 ساعت پرداخت کردیم وبعد با قایق به وسط دریاچه رفتیم حدود 1:30 حال کردیم کمی شناکردیم و دو جای هم برای دستشویی ایستادیم ولی بعد برای غدا خوردن به کنار ساحل رفتیم ناخدا گاه به ساحل نزدیک شدیم ومن برای اینکه از ساحل دورش کنم اشتباهی به جلو رفتم ویکی از بستهای موتور باز شد تا اینجا زیاد مشکل نداشتیم تا این که روزبه نمی دانم چرا موتور را روشن کرد وآنیکی از بستهای موتور آزاد شود وموتور به کف آب رفت خلاصه با بدبختی وبا کمک دو خانوم محلی موتور را به جای اولش برگرداندیم ولی دیگه روشن نشد . خدا راشکر یکی ما را با جت اسکیش تا جای اولمان کشید که حدود 30 ساعت راه بود بعد از رسیدن با مسئول قایق کلی دعوا کردیم وقرار شد که از ما شکایت کند چون می گفت خرج موتور 200$ است که ما باید بدیم ولی بچه ها که میگن اگر بخواهد شکایت کنه بیشتر از این حرفها خرجش میشه این هم از قایق سواری ما نتیجه اخلاقی این داستان 1 مشروب کمتر بخورید 2 عجله کار شیتون است 3 پول کار را کامل پرداخت نکنید تا زبانتان دراز باشد راستش ما اشتباه کردیم ولی بستهای خود موتور هم خیلی محکم نبود به نظر شما

Monday, August 07, 2006

Blue Mountain

مسافرت دوروزه به کنار دریا ساعت 11 شب روز جمعه مریم ,من و بهاره را از خانه برداشت بعد چون خیلی گشنمان بود به رستوران رز نیویوک رفتیم و جاتون خالی یک ساندویچ مغز خوردیم راستش رستوانش مثل خیابان انقلاب بود ولی غدا عالی ,بعد به سمت اکویل راه افتادیم ویک خواب حسابی کردیم قرار بود ساعت 8 از خواب بلند بشویم وساعت 9 راه بیوفتیم ولی مثل همیشمه که دیر میشه ساعت 10 بلاخره در جاده بودیم البته جعفر خان به من گفته بود اگر زود را نیوفتیم به ترافیک می خوریم والبته همین طور هم شود وراه 1:30 را 3:00 ساعت در راه بودیم بعد از این که به هتل رسیدیم وبارها را گذاشتیم به سرعت به ساحل رفتیم وجاتون خالی به یک آرامش حسابی رسیدیم خلاصه آن روز یعنی روز اول تا شود آب جو خودیم چون خیلی گرم بود اولش یکی با احتیاط می خودیم چون آبجو یا هر الکولی در کنار ساحل ممنوع بود ولی بعد از آنجایی که ما ایرانی هستیم وراهش را یک جوری پیدا می کنیم موفق به نوشیدن شودیم . ساعت 6 بود که به هتل برگشتم تا یک دوشی بگیریم و منتظر مریم بشیم و مریم دختر بسیار فعالی است به همین خاطر تا آخرین ساعت سر کار بود(راست می گم) . بعد از آماده شدن با یک میز پر از مواد خوراکی خوشمزه که فریماه جون ترتیب داده بود شاتی زدیم. آن شب در بیرون از هتل که از بالکن ما هم معلوم بود برنامه موزیت بود که به صورت زنده تماشا کردیم در آخر شب بعد از یک رقص ویک قطار باری خوب(البته ساکنین قطار ما را متوقف کردین)به پایان رسید . اما فردا صبح بازساعت 10 به کنار دریا رفتیم از آفتاب و آرامش لذت بردیم حدود ساعت 2 بود فکر می کنم که آقا موسی وخانومشون از تورنتو پیش ما آمدن از دوستان جعفرخان و فریماه جون بودن خلاصه آبجویی زدیم چون به هر حال خیلی هوا گرم بود واز طرفی می چسبید (خیلی آرام و یواشکی) بعد برای این که از استخر هتل استفاده کنیم به هتل رفتیم . متاسفانه شلوغ بود ودوباره همه به دریا رفتن و من جعفر خان برای گرفتن دوش واستراحت به هتل رفتیم بعد از 4 ساعت بقیه به هتل برگشتن در این فاصله من به همراه جعفرخان بعد از دوش گرفتن به پایین هتل رفتیم و مشغول تماشای موزیک زنده شودیم ساعت 9 شب بود که در بالکن کمی نوشیدیم(؟) وبعد دوباره با تمام آقایون و خانومها به بیرون رفتیم قرار بود من وبهاره و مریم برای رقص به وسط برویم در همانجایی که موزیک می زدند ولی خوب هم موزیک با به میل بهاره و مریم نبود وهم این که فکر می کنم چنتا پیک بچه ها از من عقب بودن خلاصه روز خوبی بود . در آخر شب بعد از این که دوستان جعفرخان رفتن من بهاره مریم برای خورن یک چیز کوچولو به یک بار پاییین هتل رفتیم و حدود ساعت 12:30 هم به هتل رفتیم فردا صبح بعد از این که اطاق را تحویل دادیم به استخر هتل رفتیم وتا ساعت 3 در کنار استخر بودیم گاهی من وجعفر خان رای گرفتن انرژی به ماشین می رفتیم وبر می گشتیم در آخر سر اره به واسگا بیچ که یکی از ساحلهای معروف ایجا بود سری زدیم و بعد از 1:30 رانندگی به خانه رسیدیم .جای همه خالی بالاخره زمستان سخت وسرد در راه است باید تا می شه از آفتاب استفاده کرد حالا برایتان چنتا عکس می فرستم ببینید تا بعد با اولین مسافر فیلمش را براتون بفرستم در ضمن از جعفرخان هم ممنونیم که یک مسافرت خوبی با هم داشتیم به امید این که هر چه زودتر همه باهم با خانواده ثنایی به یک مسافرت خوب برویم این طور نیست.Blue Mountain

جوجه کباب در بالکن با خانواده مهربان

جای همه خالی ... جعفرخان به همراه خانواده برای دیدن روزبه به خانه ما آمده بودن . دور هم بودیم ودر بالکن یک جوجه کبابی خوردیم خوب البته که مثل جوجه کباب روی آتیش گه نمی شه ولی بد هم نبود به نظر من قبلا هم در تهران به همین روش جوجه کباب می خوردیم باید رضا و بچه های دیگه یادشان باشه راستش از یک بالکن کوچک بیشتر از این نمی شه انتظار داشت به هر حال به من که خیلی خوش گذشت